کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود

ساخت وبلاگ
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستادداشت باران در مسیر ِناودان می ایستاد با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد! در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمشروی سکوی نخست این جهان کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت: 21:29

مثل سربازِ غریبی که به راهش خطر است
قلب بیچاره‌ی من ، در پی تو در به در است

پادگانی شده اینجا ز فراقت ای دوست !
بس که کارم همه دلتنگی و خون جگر است

لشکری همچو منِ غمزده اندر پی تو
هرچه گفتند و نوشتند بیا ، بی‌اثر است

حالِ من ، حالِ همان افسر تبعیدی هست
آنکه چون من ز خطا و گنهش بی‌خبر است

سال‌ها رفته ولی عشق تو کی کهنه شود ؟
سال‌ها دام و کمینم همه از یک نفر است ...
 

کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 155 تاريخ : چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت: 21:29

می‌گفت فلانی رفته دم در خونه معشوقه‌ش، زنگ زده معشوقه‌ش پرسیده "کیه". فلانی گفته "منم!" معشوقه‌ش گفته "گمشو! گمشو برو پی زندگیت که معلومه هنوز هیچی از عشق و عاشقی حالیت نیس!" فلانی رفته ریاضت و سختی کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...
ما را در سایت کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarearam بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت: 21:29